به تو دست می سایم و جهان را در می یابم، به تو می اندیشم و زمان را لمس می کنم معلق و بی انتها عریان. می وزم، می بارم، می تابم. اسمانم ستارگان و زمین، و گندم عطر اگینی که دانه می بندد رقصان در جان سبز خویش.
از تو عبور می کنم چنان که تندری از شب. ـ می درخشم و فرو می ریزم.
تمرکزمُ ( به سختی ) از دست داده ام. سرعت کارم به طرزی عجیب دور از حدّ انتظار نیست. امّا گمان نمی کنم جای نگرانی باشه.به هر حال زمان می بره تا حوصلمون سر نره. ولی شاید ... فکر می کنم بهتر باشه به سفارش کانسیلیاری توجه بیشتری کنم. ... چیزی بگو !