راستی

شمایی که میای به این ناکُجا خراب؛ اگه سوالی نداری یا از سوال کردن خوشت نمیاد، اگه چیزی برای گُفتن به فکر خسته و درگیرت نمیاد، اگه سکوتُ دوس داری؛ لا اقل این نظراتُ و بزن. بعدش ( البته با اسم و نشون ) یه سُکسُکی بکن. منم قول می دم قبلش نگم که: هی فلانی ... دیدمت؛ بیا بیرون.
راستی دلم برای قایم موشک خیلی لک زده. دلم خیلی می خواد که بگم: « سُکسُک، سُکسُک » و « دیدمت ... » ...
نظرات 1 + ارسال نظر
. چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:29 ب.ظ

اولندش : سُکسُک ، سلام.

بعدشم : من اينجوري بد گيج شدم ، و احتياجم شد به يه جلسه ي حضوري .
سرِ پيري ، جون ندارم اينجوري درگير شم . ميدونم زورم کم مياد.

سومندش : وايسا ببينم چي نوشته بودي . . . آهان ! خُب :
مگه نمي بيني هر روز اسم عوض ميکنم ، از ترس شناخته شدن ،
اونوقت راست راست برميگردي ميگي خودت و معرفي کن ؟
همينجوريشم از دور شناختي ام و ما باختيم .
بذار دلمون خوش باشه ، ديده نشديم ، بعدشم ، وايسا بخونم بقيه شو . . .

آهان : همون دومي

همين .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد