ببار ای بارون ... ببار

چند تا صدا ( تنها ... می ماند ) هی تو گوشم، تو فکرم می پیچه. تمرکزمُ بهم می زنن این صداها و منُ مجبور میکنن که بلند شم برم سراغ یه کاغذ؛ برم سراغ یه دنج رها؛ یه سکوت توپُّ و البته یه خودکار. شروع کنم به نوشتن. اما حس این که با نقطه ـ ویرگول و کاما و نقطه و کلمه ـ با همه ی اینا باهم ـ بازی کنم، ندارم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
گمنام ترین ساکن دهکده چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:13 ب.ظ http://gomnaam.blogsky.com

سلام. دوست خوبم .از مطالب خوبتون استفاده کردم. مایلم به وبلاگ باحال شمالینک بدم اگه خودتون قبول کنید. راستی توی یه مشکل اساسی گیر کردم. حکایتش توی وبلاگمه ! می تونید کمکم کنید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد