می نویسم، خط می زنم.
چاره کیه؟
چاره چیه؟
چاره کجاست؟
با تو دارم حرف می زنم!
با تو ...
کجایی؟ کجا رفتی؟
بدین پرسنده ی دلسوز پاسخ سردی نمی گویی؟
بدین پرسنده ی تنها پاسخ سردی نمی گویی؟
بسّه ...
از چار جانب راه گریز بسته است؟!
امّا ...
امّا فریاد من همه گریز از درد بود.
چرا منُ تنها می ذارین؟
پس چی شُد اون نوازش؛ اون نوازشت؟!
بیا ...
بیا ... بیا ...
بدون فانوس بیا ؛ امّـــا بیـــا ...